تا بــه حـال به ایـن فکـر کــردی چقـدر اینگونـه زیبایــــی؟؟؟
تـ ـ ـ ـو خاصــ♥ــی…
آخــر مثل تو کـم پیـدا میشـود
تو بـا حجابت قلب هــا را نشانه گرفتــه ای!!!
انقـدر سـیاهـی چـادر زیبایت میکنــد
کــه نمیتوانـم وصفش کنــــم
تــو دردانــه خدایــی
که خدا تاجی از حجاب را بر سرت نهـاد
تا کمتـر خودت را نمایـــان کنــی!!!
و زیبایـی هایت را در اختیـار چشـم هر کس بگــذاری…
می نویســـم
بـــــرای شــُـــما و چادرخاکی تــــــان ؛ بانــو
برای شـــُـــمایی که زیر بیرقتــــــان گام بر می دارمـ و نفــــــس می کشمـ
می نویســـمـ …
بـــرای کســــی که سیاهــــــــی چادرم را از او ، وامـ گرفـــته امـ
بـــرای کســــی که به مـــــن ؛ درس عفافـــــــــ آموخته استـــــــــ …
بـــرای کســی که درد جانــکاه تازیـانه و میــخ در ، را تحمــــل کــرد
اما چــــــادر سـیاهــــــش از ســرش نیــــــفتاد
برای کسی که حتی بعــــــد از وفاتش همـ به فکـــــــــر حجـــابش بود …
مـــــــــــادر
این شبــــــــ های بی شــــُــــما ، سختــــــ می گــــذرد ؛ خیلی سختـــــــ
از شـــــُــــما می خواهــمـ
بـه مــــن
و به هــــمه ی دختـــــــــران ســــرزمینـــــم
عفافـــــــــــ هدیـه کنیـــد
که زیبـــــاترین نشــــــان و یادگــــــاریتان استـــــــــ
دختراني را مي شناسم كه صورتي مي پوشند!
لاك قرمز مي زنند!
ناز مي كنند!
عروسك دارند!
لوس مي شوند گــآهي
و لبخنـــد مي زنند
اينهايي كه مي شناسم دخترند!!
ولي
به دخترانه هايشان چوب حراج نزدند!
ياد گرفته اند “همه” لايق دخترانه ها نيستند!
اينهــآ هم دختـرند
با چاشني چــآدر
و نمك حيــا…
هنوز هم “بانمـك ها” پرطرفـــــــــــدارترند
بـر چادر مشکي ات ، نستعليق مي نويسم عشق را …
وقتي که
اين اِحرام سياه را مي پوشي و حج شکوهمند حيــــــا را به جا مي آوري ،
آنگـــاه
طواف مي کنند تو را صفوف فرشته هــــا
و متبرک مي کنند بال هايشان را
به تـــار و پــود حريــم آسماني ات
تـــو ! گمنــام ترين حاجيـــه ي امروز زمـــان هستي بانـــو
چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش رنگ ترين زنهاست را مىزند.
چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مىآيند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمىگذارند.
چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و… راه مىرويد و صد قافله دل كثيف!! همره شما نيست.
چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد
چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهىگيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
چه لذتى دارد وقتى مىبينى كه مىتوانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را
چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مىرويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
چه لذتى دارد اين حجاب!
خدايا! لذتم مدام باد.