شهادت شهادت همه آرزومه شهادت شهادت رویای ناتمومه
اگه یه روز فرشته ها بگن چی می خوای ازخدا میگم به خواهش و دعا:
شهادت شهادت همه آرزومه شهادت شهادت رویای ناتمومه
یاد اون دلهای یه رنگ یادش بخیر یادش بخیر
یاد بروبچه های جنگ یادش بخیر یادش بخیر
یاد اون اشک و شور و شین یادش بخیر یادش بخیر
یاد سربند یاحسین یادش بخیر یادش بخیر
یاد اون غصه ها و رنج یادش بخیر یادش بخیر
یاد کرب و بلای 5 یادش بخیر یادش بخیر
یاد فکه منای عشق یادش بخیر یادش بخیر
دوکوهه کربلای عشق یادش بخیر یادش بخیر
منم همون عاشقی که جامونده ام از قافله
فقط تو این عالم یه چیز دارم دوای دردمه:
شهادت شهادت تموم آرزومه شهادت شهادت رویای ناتمومه
یاد اون مردای خدا یادش بخیر یادش بخیر
بچه های بی ادعا یادش بخیر یادش بخیر
یاد اون سنگرای عشق یادش بخیر یادش بخیر
شب جمعه دعای عشق یادش بخیر یادش بخیر
یاد اون غصه ها و رنج یادش بخیر یادش بخیر شهادت شهادت تموم آرزومه شهادت شهادت رویای ناتمومه
راستی آن روز یادت هست؟ آخرین روزی که از کنارم می رفتی؟ روزی که توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم؟ گویی نیرویی قلبهامان را به هم گره زده بود. نمی دانم آن روز حال عجیبی داشتم گرچه کوچک بودم اما هنوز آن بی قراری ها یادم هست. هنوز هم اشک های ملتمسانه و کودکانه ام را به یاد دارم، هنوز هم غربت رفتنت به خاطرم مانده است.
چه سخت بود آن لحظات، و چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر.
براستی مرا توان جدا شدن از آغوشت نبود، گویی کسی برای همیشه گرمای آغوشت را از من گرفت و تا ابد شنیدن صدای قلب تو را از من دریغ می کند.
انگار تمام وجودم را از من جدا می کنند، نمی دانم شاید می دانستم که آخرین بار خواهد بود که نازهای شیرینم را خریدارخواهی بود؟ به چشمانت که می نگریستم گویی با من سخن می گفتند و آنها نیز توان جدایی نداشتند.
در چشمان تو اشک موج می زد و عاقبت این اشک ها بغض نشکفته ام را شکوفا نمودند. هر قطره اشکی که می ریختم دردی بر غربتم می افزود.
من و تو چشم در چشمان هم و در آغوش هم می گریستیم، درون هر دویمان غوغایی بود، و مادر فقط نگاهمان می کرد و بغض در گلویش را به سختی فرو می برد، آغوش می گشود که دوباره برگردم اما مگر می شد، ولی تو باید می رفتی تا چگونه رفتن را به همگان بیاموزی، باید می رفتی چرا که فرشتگان مهیای آمدنت شده بودند بالاخره مرا به سختی از آغوشت جدا ساختی به مادر سپردی. گویی روحم را از کالبدم جدا می کردی!
راستی یادت هست به مادر گفتی خداحافظ می روم اما انتظار نداشته باش که برگردم و پشتم را نگاه کنم زیرااشکهایش اراده ام را سست و پاهایم را بی رمق خواهد کرد، تو می رفتی و من تا ته کوچه رفتنت را می نگریستم و اشک از چشمانم آرام آرام بر گونه های کوچکم می ریخت، گویی تمام وجودم را با خود می بردی، انگار تمام آرزوهایمبه پایان رسیده است.
خود را سخت به سینه مادر می فشردم تا شاید دردم التیام یابد و تو لحظه به لحظه از من دور ودورتر می شدی و من لحظه به لحظه به غربت و تنهایی نزدیک و نزدیکتر، آنقدر دور شدی که انتهای کوچه دیگر ندیدمت و یک بار هم برنگشتی. وقتی رفتنت را باور کردم گویی این ابیات را در وجودم زمزمه می کرد:
می گفت شبی به خانه برمی گردم با سبز ترین نشانه بر میگردم
می گفت، ولی دلم گواهی می داد یک روز به روی شانه بر میگردد
رفتی و تو را برای همیشه به خدا سپردم نازنین.
آرام باش، نگران نباش؛ من دیگر به تنهایی خو گرفته ام. من هم دیگر با شادی های کودکانه وداع کرده ام و بهار آرزوها را به فراموشی سپردهام.
آسوده باش و با فرشتگان مهربانی کن، من از خدا برایت شادی و آرامش روح را می طلبم.
پدر عزيز تر از جانم سلام اميدوارم هر كجا باشي به ياد ما هم باشي .خيلي دلم برايت تنگ شده است و ميخواهم هر چه زودتر شما را ببينم و در آغوش گرمت جاي گيرم. هر چند من تو را نديدم ولي از صميم قلبم تو را دوست دارم
دلم مي خواست كه يك بار ديگر تو را مي ديدم و درباره تما م زندگي و تمام آن دوري هايي كه تحمل كرديم برايت صحبت ميكردم . آرزو داشتم كه در تمام سختيها و شادي ها در كنارم بودي و من را در ادامه دادن راهت هدايت ميكردي اما از وقتي كه تو رفتي مادرم تمام سختي هاي زندگي را به دوش گرفته و جاي خالي تو را پر كرده است . من دوست
دارم يك بار در خواب تو را ببينم و با تو صحبت كنم و دستهاي پر مهرت را در دستانم حلقه زنم و به خاطرات جنگ و همه چيزهايي كه برايم ميگو.يي گوش دهم و همراه با تو به قلبت سفر كنم و هر چه كه در قلبت است را ببينم و بعد از اين كه بيدار شدم ساعت ها به آن ها فكر كنم و اشك بريزم ولي هيچ وقت افسوس نمي خورم چون افتخار ميكنم كه چنين پدري دارم كه براي همه مردم ايران ,براي دين اسلام و براي ميهن گرامي خود به همراه ساير دوستانش جان خود را هديه دادند و حال در بهشت خدا زندگي ميكند به اميد ديدار پدر جان
فاطمه محمدي
فرزند شهيد محمدی
فرزند شهيد محمد
الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن
جمال بیمثال حیّ سرمد را تماشا کن
در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن
محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن
ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی
جمـال ماه لیلا را ببین با چشم زهرایی
بیجهت علی اکبر را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیدهاند؛
تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جستوجو میکنی،
اما دلیل، در حضور غیبی اوست.
چارهای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها، باید در وجود حضرتش غرق شوی!
روز جوان مبارک